
مهدی محمدی، وطن امروز- از کنار سخنان وندی شرمن مذاکره کننده سابق امریکایی که گفته است این روحانی بود که ایران را پای میز مذاکره آورد نه تحریم ها، ساده نباید گذشت. شرمن اکنون یک مقام دولتی نیست و بنابراین طبیعی است که بی ملاحظه تر و صادقانه تر سخن گفته باشد. بیش از دو سال است که ادبیات استاندارد دولت امریکا می گوید این تحریم ها بود که ایران را پای میز مذاکره کشاند. در این مدت، هر بار از کری یا اوباما سوال شده اصلی ترین عامل ایجاد کننده برجام را چه می دانند، مشخصا روی تحریم ها انگشت گذاشته اند. در واقع، و به تعبیر فنی تر، دولت اویاما همواره فشار اقتصادی ناشی از تحریم ها را مهم ترین عامل تغییر محاسبات راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اعلام کرده است.
اکنون شرمن مسئله را معکوس روایت می کند. شرمن می گوید درباره نقش تحریم ها در آغاز مذاکره و امتیازدهی ایران اغراق شده است و اگر نبود ریاست جمهوری حسن روحانی تحریم ها به تنهایی نمی توانست ایران را وادار به پذیرش توافق هسته ای بکند؛ توافقی که حتی محمود سریع القلم هم معتقد است تنها 15 درصد به نفع ایران و 85 درصد به نفع طرف مقابل بوده است.
حقیقت این است که مذاکره کننده سابق امریکایی دست روی نکته حساسی گذاشته است. برای کسانی که ادبیات استراتژیک امریکا درباره ایران را تعقیب کرده اند یک کلید واژه آشنا وجود دارد با عنوان «شبکه همکار غرب در ایران». امریکایی ها مدت هاست عقیده دارند و این عقیده خود را پنهان هم نکرده اند که هیچ نوعی از فشار خارجی بدون وجود یک شبکه همکار در ایران که فشار را به سازش ترجمه کند و از چرخ زندگی به چرخ سانتریفیوژ پل بزند، کارآمد نیست. کارکرد اصلی شبکه همکار غرب در داخل ایران این است –و همواره همین بوده است-که فشار خارجی را به زبان سیاست و رسانه ترجمه کرده و تلاش می کند فضایی بوجود بیاورد که گویی بدون تن دادن به سازش و پذیرفتن درخواست های طرف مقابل هیچ راهی برای خلاصی از فشارها وجود ندارد. این دقیقا کاری است که حسن روحانی و دولت او، و پیش تر اسلاف اصلاح طلب وی، در یک دهه گذشته، انجام داده اند.
از این منظر وجود جریان غربگرا در داخل کشور که دائما تلاش می کند منافع ملی را منطبق با خواسته های غرب و هزینه مقاومت در مقابل درخواست های آن را بسیار بزرگ تر از آنکه در واقع هست جلوه دهد، مکمل پروژه تحریم است. به سابقه تاریخی در 1389 –زمانی که امریکایی ها اعمال رژیم تحریم ها فلج کننده عیله ایران آغاز کردند- هم اگر نگاه کنیم همین جریان منشا اصلی اعمال تحریم ها علیه ایران بوده است. در واقع، اراده امریکا برای تقویت جریان غربگرا پس از مشاهده افول آن در انتهای سال 88 بود که این کشور رامتقاعد به آغاز دوران مجازات اقتثصادی ملت ایران از طریق تحریم های فلج کننده کرد و اکنون هم مزد خود را از همین جریان گرفته است. کسانی که خود سرچشمه تحریم ها بودند، پروژه تحریم را به نتیجه رساندند و خروجی مطلوب امریکا را که همان تغییر محاسبات ایران در حوزه هسته ای بود از دل آن بیرون کشیدند
در واقع سخنان شرمن نشان می دهد حتی
امریکا هم باور داشته است که ایران بسیار بیش از آنچه در دولت حسن روحانی مشاهده
شد توان مقاومت در مقابل تحریم ها را داشته و بسیار کمتر از آنچه دولت حسن روحانی
واگذار کرد، لازم بوده است که امتیاز بدهد. کوچک نمایی توان کشور برای مقاومت در
مقابل فشارها، و متقابلا بزرگنمایی توان طرف مقابل برای تشدید فشارها، ستون های
اصلی خیمه فکری است که جریان غربگرا در داخل از آن تغذیه می کند. دقیقا به همین
دلیل هم هست که این جریان به همه چیز به عنوان ابزاری برای مذاکره و بده بستان
نگاه می کند و در این بده بستان نیز به هیچ خط قرمز حقیقتا معناداری پای بند نیست.
در واقع اگر بخواهیم تعبیر دقیق تری استفاده کنیم، باید گفت ماهیت واقعی جریان
غربگرا در ایران همان چیزی است که سعید حجاریان زمانی آن را وندالیسم یا «شکست
طلبی» خوانده بود. شکست طلبی فرجام غربگرایی در ایران است؛ به این معنا که آخرین
نسخه ای که غربگرایان برای هر منازعه ای تجویز می کنند این است که بهتر است شکست
خورده بودن در مقابل غرب را پیشاپیش بپذیریم و رنج و زحمت مقاومت را اساسا به جان
نخریم. عبارت دقیق تر این است که بگوییم این جریان در واقع عقیده دارد باید از ترس
مرگ خودکشی کرد و توصیه می کند قبل از آنکه دیگران ما را شکست بدهند بهتر آن است
که ما خودمان خودمان را شکست بدهیم و آنچه طرف مقابل می خواهد را به آن واگذار
کنیم.
سخنان تاریخی
وندی شرمن همچنین تاکیدی است بر نقش کلیدی عامل سیاست داخلی در نظام سیاست گذاری و
طراحی راهبردی غرب درباره ایران. یکی از معانی مهمی که جمله وی در بر دارد این است
که اگر غرب بتواند یک جریان همراه با خود را در ایران بر سر کار بیاورد، و پس از
بر سر کار آمدن آنها را تثبیت و تقویت کند، بیش از هر زمان دیگری می تواند به
امتیازگیری از ایران مطمئن باشد چرا که این جریان اساسا هویتی جز استاندارد سازی
ایران با معیارهای امریکایی –ذیل پروژه هایی چون تعامل با جهان- برای
خود قائل نیست و آنچه را هم که به غرب واگذار می شود نه یک امتیاز بلکه شر نالازمی
می داند که هر چه زودتر باید از دست آن خلاص شد
این درس بزرگی برای همه ماست بویژه که مجددا در آستانه انتخاباتی قرار داریم که می تواند تراژدی شکست طلبی غرب گرایان در ایران را به طور فزاینده ای تقویت کند. ادبیات وندی شرمن نشان می دهد امریکا از بن دندان باور دارد که کارآمدترین و بهینه ترین مسیر برای مهار ایران این است که کسانی در ایران بر سر کار باشند که امریکایی فکر می کنند و وقتی چنین وضعیتی ایجاد شد، می توان به دریافت امتیازهایی امیدوار بود که با فشار خالص از بیرون شاید هرگز به دست نیاد.
پیام این سخنان برای جامعه ایرانی بسیار نگران کننده و رنج آور است. اگر بخواهیم صریح باشیم پیام این سخنان این است که وجود جریان غربگرا در ایران و قوت گرفتن آن بزرگترین خطر امنیت ملی برای کشور و بزرگترین تهدید برای منافع ملی ایران است. این جریان اصلی ترین عامل تحریک دشمن به تشدید فشار علیه ایران و پایان پیدا نکردن مسیر دوگانه تحریم- مذاکره است. این جریان عامل طمع غرب به ایران است و این طمع می تواند روز به روز قوی تر و خطرناک تر شود و به پروژه های پرریسک تری بینجامد. این جریان؛ جریانی است که می تواند مجددا کل کشور را به درون گرداب تحریم ها پرتاب کند –همچنان که یک بار دیگر در گذشته این کار را کرد- و به فلج شدن بخشی دیگر از برنامه های تولید امنیت در ایران منجر شود. این جریان اصلی ترین عامل انگیزه بخشی به دشمن برای فشار بر مردم ایران است و امریکایی ها اساسا رفاه ملت ایران را گروگان رشد سیاسی آن می دانند. به همه این دلایل می توان جرئت کرد و گفت خطر این جریان برای کشور و میزان خسارتی که می تواند وارد بیاورد، از خطر ارتش امریکا و خسارت ناشی از حمله نظامی این کشور به ایران هم بیشتر است چرا که امریکایی ها خود به صراحت گفته اند امتیازهایی که از این جریان گرفتند را حتی با جنگ هم نمی توانستند به دست بیاورند.
شرمن نکته جدیدی نگفته است اما از میان آنچه می دانستیم نکته مهمی را تمییز داده و در زمانی که سخت به آن نیاز داریم، پیش چشم ما نهاده است
همه ما در خبرها و اظهارات مختلف مسئولان، با این عبارت مواجه شدهایم که منابع ما برای فلان کار محدود است و نمیتوانیم آن گونه که شایسته و بایسته است به مردم خدمت کنیم. به جز این اظهارات، در زندگی روزمرهمان نیز عملا با این موضوع مواجه شدهایم و مثلا برای دریافت یک وام ساده و ناچیز مثل وام ازدواج، گاه کارمان به انتظارهای طولانی کشیده و در نهایت عطایش را به لقایش بخشیدهایم! در همه موارد مذکور، ترجیعبند «کمبود منابع» همچون نواری اتوماتیک دائما تکرار شده و ما هم ظاهرا چارهای جز باور و پذیرش این موضوع نداریم! اما در مقابل کمبود منابع چه پیشنهادی میشود؟ تامین منابع با استفاده از «استقراض و جذب سرمایه خارجی» با ادبیات و عناوین مختلف و در قالب عقودی که گاه استقلال ملی را به خطر میاندازد! نظیر همین قراردادهای جدید نفتی یا برخی دیگر از خریدها که ایران و ایرانی را تا خرخره زیر بدهی میبرد و کشور را همچون سالهای دولت سازندگی و تعدیل اقتصادی، با میلیاردها دلار بدهی خارجی مواجه میسازد
تردیدی
نیست که کشور پهناور ایران با هزاران راه نرفته و طرح و برنامه و آرزوی بر زمین
مانده، به هر میزان که فکرش را بکنیم، به منابع و سرمایه احتیاج دارد و نمیتوان
این منابع را محدود به توان داخلی دانست. این حقیقت، ضرورت استفاده از منابع معقول
خارجی را موجه میسازد. اما
در کنار این ضرورت منطقی، دو نکته را نباید از نظر دور داشت نخست آنکه جلب سرمایه
خارجی، برای آبادی ایران است و منطقا نمیشود قیمت آن، خدشه به استقلال و عزت
ایران باشد! پس از هر راهی و به هر وضعی، نباید در پی آن بود. اما نکته دوم که
محور این یادداشت است، مدیریت منابع اعم از داخلی و خارجی است. بدین معنا که آیا
آنچه در حال حاضر در شبکه مالی و بانکی کشور به عنوان سرمایه وجود دارد، درست و
عادلانه و هوشمندانه مدیریت میشود یا نه !؟ اگر بله که باید برای جذب سرمایه
خارجی هم کوشید و اگر نه، بیتردید جذب آن سرمایه هم کمکی به گرههای اقتصادی نمیکند
و عملا گرهای بر گرهها زده و زمینهای برای رانتخواری و تباهیها فراهم خواهد
آورد. برای تبیین بهتر موضوع، بررسی تنها یکی از معضلات شبکه بانکی کافی است.
بخوانید:
1- بر اساس آمار بانک مرکزی
در شهریورماه سال جاری، بانکهای کشورمان پس از کسر ذخیره قانونی، توانستهاند
«یکصد و دو هزار میلیارد تومان سپرده قرضالحسنه » از مردم دریافت کنند. همگان میدانیم
که سپردههای قرضالحسنه سپردههایی است که مردم در ازای سپردهگذاری آن در بانک،
هیچ سودی دریافت نمیکنند. این عدد قابل توجه و مهم، میتواند بسیاری از گرهها را
باز کند ولی آیا در عالم واقع، چنین اتفاقی افتاده است؟ پیش از پاسخ به این سوال،
باید به این نکته توجه کنیم که این سپردهها چند دستهاند و هریک چه سهمی از 102
هزار میلیارد افسانهای را دارند و بعد ببینیم بر سر هریک چه میآید!
2- گروه اول این سپردهها، همان است که به «سپردههای قرضالحسنه پسانداز»
موسوم هستند و 36 هزار میلیارد
تومان از کل سپردههای قرضالحسنه را تشکیل دادهاند. یادآوری این نکته ضروری است که
سپردههای قرضالحسنه پسانداز همان سپردههایی هستند که مردم معمولا با نیت خیر
در بانک سپردهگذاری کرده و بانکها هم جهت ترغیب مردم به سنت قرضالحسنه، به
صاحبان این سپردهها به قید قرعه جوایزی اهداء میکنند. بر اساس آمار موجود، بانکها
34 هزار میلیارد تومان از این 36 هزار میلیارد تومان را به صورت قرضالحسنه وام
دادهاند. به این شکل که 6 هزار میلیارد
تومان برای وام ازدواج جوانان
و 8 هزار میلیارد تومان برای سایر وامهای قرضالحسنه (از جمله وامهای کمیته امداد،
وام اشتغال، وام تحصیل، وام زندانیان و ....) صرف شده است. این یعنی تنها تکلیف 14
هزار میلیارد تومان معلوم است و 20 هزار میلیارد تومان باقیمانده مشخص نیست که صرف
چه حوزههایی شده است! اخبار و اطلاعات معتبر و غیرقابل انکار نشان میدهد بخش
قابل توجهی از آن به صورت قرضالحسنه به مدیران و نورچشمیهای بانکی وام داده شده
است! به عنوان نمونه، معاون نظارتی بانک مرکزی در آبان
ماه سال جاری خبر داد که حداقل 30 درصد از تسهیلات قرضالحسنه به مدیران و کارکنان
بانکها وام داده شده است که مقدار آن بیش از 10 هزار میلیارد تومان میشود! مرکز
پژوهشهای مجلس هم طی گزارش شماره 14455 در
مهرماه سال جاری، ضمن تایید این مسئله، شرایط اعطای وام قرضالحسنه بانکها به
مدیران و کارکنانشان از منابع قرضالحسنه مردم را «بسیار ناعادلانه» توصیف میکند.
تنها مقایسه اقساط وام ازدواج در 36 ماه و اقساط وام مدیران بانکی در 200 ماه،
ناعادلانه بودن را به روشنی نشان میدهد.
3- اما گروه دوم این سپردهها، به «سپردههای
قرضالحسنه جاری» موسوم هستند که 66 هزار
میلیارد تومان از سپردههای قرضالحسنه را تشکیل دادهاند. سپردههای قرضالحسنه جاری،
همان سپردههایی است که مردم در ازای افتتاح آن در بانک دسته چک دریافت کرده و سودی
دریافت نمیکنند. نکته بسیار حائز اهمیت این است که این سپردههای
جاری به صورت تمام و کمال، در اختیار بانکها قرار دارد و بانکها از محل این منابع
که با نرخ صفر از مردم دریافت کردهاند، سودهای بسیار بالایی کسب کرده و البته هیچ
مقدار از آن را به صورت قرضالحسنه به مردم وام ندادهاند! بانکها این سپردهها
را سهم خود میدانند و بانک مرکزی نیز بر این مسئله صحه میگذارد اما جای این سوال
به صورت جدی وجود دارد که وقتی بانکها بنای اعطای وام قرضالحسنه از این منابع را
ندارند، چرا باید مجوز جذب چنین سپردههایی را داشته باشند؟ در واقع باید گفت حال
که بانکها مجوز دریافت چنین سپردههایی با نرخ صفر را دارند، باید ملزم میشدند
حداقل بخشی از آن را به صورت قرضالحسنه وام داده و خدماتی که روی این سپردهها به
مشتریان ارائه میکنند را گسترش دهند.
4- اما افزون بر مشکلات پیش گفته، به صرفه بودن سپردههای قرضالحسنه جاری
برای بانکها و عدم نظارت بر آن به دلیل خلأ قانونی، سبب شده است تا اشتهای سیریناپذیر
برخی از بانکها تحریک شده و در نتیجه، اقدام به
گشایش سپرده جاری بدون دسته چک برای مشتریان خود بکنند! تا بدینوسیله بتوانند
از مانده حساب جاری مشتریان در این حساب استفاده کرده و از آن هم سود بدست
بیاورند. آنها مشتریان خود را در ازای اعطای بعضی وامها، مجبور به افتتاح حساب
جاری بدون دسته چک میکنند و از این طریق، از افتتاح حساب پسانداز قرضالحسنه که
بایستی طبق قانون بخشی از آن به صورت قرضالحسنه وام داده شود نیز سر باز زده و از
منابع این حساب در جهت کسب سودهای بالا استفاده میکنند. این درحالی است که در
بسیاری از کشورهای دیگر، بانکها خدمات متنوعی از جمله وام خرید کالا، کارتهای
خرید اعتباری و ... به واسطه این سپردهها به مشتریان خود ارائه میکنند. با این
وضع و در شرایطی که بانکها برای اعطای وام قرضالحسنه ازدواج که مبلغ آن تنها 3
میلیون تومان است جوانان را در صف 430 هزار نفری دریافت این وام اندک ماهها معطل
نگه میدارند، ساماندهی سپردههای قرضالحسنه در نظام بانکی ضروری است. استفاده از
بخشی از سپردههای قرضالحسنه جاری در اعطای وام قرض الحسنه و ساماندهی سپردههای
قرضالحسنه پسانداز و جلوگیری از اعطای ناعادلانه آن به مدیران بانکی، سبب میشود
که نه تنها دیگر هیچ جوانی در انتظار دریافت وام ازدواج نباشد، بلکه امکان افزایش
مبلغ این وام تا سقف 10 میلیون تومان نیز برای هریک از زوجین فراهم شود و وامهای
دیگر قرضالحسنه نیز رونق یابد.
آنچه خواندید، واکاوی و مروری بسیار فشرده و فوری بود درباره تنها یکی از معضلات و مشکلاتی که در کشور وجود دارد و سوء مدیریت و بیتدبیری در آن حوزه، سبب خسران عظیم در بخشهای گوناگون و از جمله ازدواج جوانان و اشتغال و ایجاد کسبهای کوچک شده است. اکنون فرض کنید غرب بدون آنکه از ما بخواهد از آرمانهایمان دست برداریم، حاضر باشد منابع مالی در اختیار ما بگذارد - و میدانیم چنین فرضی در عالم واقع محقق نخواهد شد- در این صورت چه اتفاقی خواهد افتاد!؟ 102 هزار میلیارد رها شده در چاه ویل نظام بانکی، چند برابر خواهد شد! بدون آنکه ساز و کار تخصیص آن ساماندهی شده باشد! و البته به همان میزان که منابع توسعه مییابد، تخلفهای پیدا و پنهان و رانتهای کلان برای نور چشمیها و به قول حضرت آقا، قانوندانان قانونشکن هم بیشتر خواهد شد. آیا کسانی که حاضر نیستند و یا نمیتوانند یک پروژه 102 هزار میلیاردی را به نفع مردم ساماندهی کنند، توان جذب اعتبار و یا مدیریت آ ن را خواهند داشت!؟ به نظر میرسد مدیریت منابع و ساماندهی امور، ارتباط چندانی با آرزوی گشایش از جانب غرب نداشته باشد. این یک مصداق ساده بود!
یاداشتی از مصطفی احمدی
کلاس درس یا یادگیری معکوس(FLIPPED LEARNING) یکی از رویکردهایی است که در سال های اخیر بخصوص از سال 2004 نگاه متخصصان و دست اندرکاران آموزش و یادگیری را به خود معطوف کرده و ما در کلاس رایانه دبیرستان مفید با این روش خو گرفته ایم .
کلاس درس معکوس شکلی از یادگیری ترکیبی است (blended learning) اما با یادگیری ترکیبی و یادگیری آنلاین فرق می کند. بطور خیلی خلاصه در کلاس درس معکوس معلم قبل از شروع کلاس آموزش محتوای درس را معمولا به صورت ویدئو یا مطلب در اختیار یادگیرندگان قرار میدهد و در کلاس درس به رفع مشکل و افزایش میزان یادگیری دانش پژوهان متناسب با ویژگی های شناختی و توانایی های شان می پردازد.
فاکتورهای کلاس درس معکوس:
F: Flexible Environments
محیطهای انعطاف پذیر
کلاسهای معکوس اجازه می دهند انواع حالات یادگیری صورت گیرد. مربیان اغلب به طور فیزیکی فضای یادگیری خود را جهت آمادهسازی درس یا واحد درسی که ممکن است شامل کارگروهی، مطالعه مستقل، تحقیق، عملکرد و ارزیابی باشد؛
مجدداً تنظیم میکنند. آنها محیطهای انعطاف پذیری ایجاد میکنند تا درآن دانشآموزان زمان و مکان یادگیری را انتخاب کنند. مربیان معکوس میپذیرند که در زمان کلاس، پرهرجومرجتر و پرسروصداتر است در مقایسه با رفتار آرام در طول سخنرانی یک کلاس معمولی. بنابراین مربیانی که کلاسهایشان را معکوس اداره میکنند، انتظارشاندرباره جدول زمانی یادگیری و چگونگی ارزیابی دانشآموزان انعطافپذیر است. مربیان سیستم ارزیابی مناسبی ساختهاند که به طور عینی درک و فهم را با روشی که برای معلم و دانشآموزان معنیدار باشد، اندازهگیری میکند.
L: A Shift In Learning Culture
تغییر در فرهنگ یادگیری
در مدل سنتی معلم محوری، معلم منبع اصلی اطلاعات است. معلم"عاقل در صحنه" است(King,1993)، مثل کارشناس منحصربهفرد محتوا که اطلاعات را معمولاً از طریق آموزش مستقیم، سخنرانی، برای دانشآموزان فراهم میکند. در مدل یادگیری معکوس، تغییر عمدی از معلم محور به رویکرد دانشآموز محور وجود داردکه زمان کلاس به معنای بررسی عمیقتر موضوعات و خلق فرصتهای یادگیری غنیتر است. دانشآموزان از محصول آموزش بودن به مرکز آموزش حرکت میکنند جایی که آنها فعالانه در شکلگیری دانش از طریق فرصتهایی برای سهیم شدن در یادگیریشان و ارزیابی آن در روشی معنادار درگیر میشوند. دانشآموزان میتوانند به طور تئوری یادگیریشانرا از طریق مرور مطالب خارج از فضای یادگیری گروهی، بپیمایند. و معلمان میتوانند استفاده از تعاملات چهره به چهره کلاس را برای بررسی و اطمینان از درک دانشآموزان و ترکیب مواد، به حداکثر برسانند. مربیان معکوس به دانشآموزان کمک میکنند تا موضوعات را در عمق بیشتری بررسی کنند. با استفاده از تکنیکهای آموزشی دانشآموز محوری با هدف سطح آمادگی خود برای توسعه و پروگزیمال طوریکه آنها به چالش کشیده شوند اما نه به گونهای که تضعیف روحیه شوند!!
I: Intentional Content
محتوای عمدی
مربیان معکوس ارزیابی میکنند چه محتوایی را آنها احتیاج دارندکه مستقیماً آموزش دهند، تا وقتی که سخنرانیها ابزار مؤثری برای آموزش مهارتها و مفاهیم خاص هستند و چه موادی به دانشآموزان باید اجازه داده شود که خودش خارج از فضای یادگیری گروهی برای اولین بار بررسی کند. آنها به طور مداوم فکر میکنند که چطور میتوانند با استفاده از مدل یادگیری معکوس به دانشآموزان کمک کنند تا درک مفهومی در حد تسلط در عمل به دست آورند. مربیان از محتوای عمدی استفاده میکنند جهت به حداکثر رساندن زمان کلاس به منظور اتخاذ روشهای مختلف آموزش مانند استراتژیهای یادگیری فعال، آموزش همسالان، یادگیری مبتنی بر مسئله و یا تسلط یا روش سقراطی، بسته به سطح کلاس و موضوع . اگر آنها به آموزش معلم محور ادامه دهند هیچ چیز به دست نخواهند آورد.
P: Professional Educators
مربیان حرفهای
برخی منتقدان یادگیری معکوس معتقدند ویدئوهای آموزشی در این مدل نهایتاً جایگزین معلمان خواهدشد. که گمراه کننده است. در مدل یادگیری معکوس، مربیان ماهر و حرفهای مهمتر از همیشه و اغلب بیشتر از معلمان سنتی طالب دارند. آنها باید تعیین کنند که چه زمانی و چگونه آموزش مستقیم را از گروهی به یادگیری فردی تغییر دهند و چگونه زمان تعامل چهره به چهره معلم و شاگرد را به حداکثر برسانند. گوژاک(2012) معتقداست که سوالی که مربیان باید از خود بپرسند این نیست که آیا مدل یادگیری معکوس را قبول کنند یا نه، بلکه باید بچرسند چگونه میتوانند از کاراییهای مدل برای کمک به دانشآموزان جهت به دست آوردن درک مفهومی در حد تسلط در زمان عمل، استفاده کنند. در طول زمان کلاس مربیان به طور مستمر دانشآموزان را مشاهده میکنند، در لحظه به آنها بازخورد میدهند و به طور مداوم کارشان را ارزیابی میکنند. مربیان حرفهای منعکس کننده عملشان هستند، با یکدیگر در ارتباطند تا حرفهیشان را بهبود بخشند، انتقاد سارنده را میپذیرند و کنترل هرج و مرج کلاس را تحمل می کنند. در حالیکه مربیان حرفهای خیلی مهم هستند، آنها کمتر نقش برجسته در کلاس معکوس دارند.
به نام خدا
راستشو بخواهید هنوز فکر میکنم چرا آل سعود شیخ نمر به راحتی آب خوردن با شمشیر اونم در سال 2016 گردن زدن و موندم این حقوق بشر حقوق بشر که میگن کجاستتتتتتتتتتتتتتتتت؟
به نظرم این عکس واقعیت رو برام بیشتر روشن کرده
کارپوشه:
«کارپوشه» مجموعه ای از فعالیت های یک دانش آموز است که کوشش، پیشرفت و موفقیت تحصیلی او را در یک زمینه خاص نشان می دهد. در روش کارپوشه، دانش آموز برای نشان دادن توانایی ها و پیشرفت خود نمونه هایی از کارهایی را که در طول یک مدت معین مثل ثلث و یا نیم سال تحصیلی انجام داده با خودش به کلاس می آورد و برای ارزشیابی در اختیار معلم قرار می دهد. چون محتوای کارپوشه جنبه تراکمی دارد و دارای اجزای مربوط به هم می باشد و از طرفی در طول یک دوره زمانی انجام گرفته، برخلاف ارزیابی های مختلف و مستقلی که به وسیله آزمون های هفتگی و ترمی تهیه می شود، می تواند چگونگی پیشرفت یادگیرنده در طول دوره تحصیلی را به نمایش بگذارد.کارپوشه حاوی منتخبی از کارهایی است که دانش آموز در یک مدت معین انجام داده است نه تمامی کارهای او.
اهداف کارپوشه:
کارپوشه برای دستیابی به دو هدف عمده مورد استفاده قرار می گیرد:
1. ترغیب و هدایت دانش آموزان به ارایه بهترین کارها
2. به نمایش درآوردن روند رشد تحصیلی دانش آموزان
در هدف اول، کارپوشه مجموعه ای شامل بهترین کارهای انجام شده و نیر دستاوردها و فراورده های نهایی دانش آموز می باشد و براساس توانایی یادگیرنده، مورد سنجش قرار می گیرد.
در هدف دوم کارپوشه، تنها بر تولید نهایی تأکید نمی شود. بلکه به منظور هدایت یادگیری و تفکر دانش آموز، تشخیص مشکلات یادگیری و تفکر، مورد استفاده قرار می گیرد.
اجزای کارپوشه:
محتوای کارپوشه به طور کلی تمامی اسنادی است که کوشش ها، داوری های شخصی و غیرشخصی درباره وضعیت درسی دانش آموز و روند پیشرفت او را نشان می دهد. بهتر است که محتوای کارپوشه را با مشارکت دانش آموز فهرست کنیم و برای تنظیم و نگه داری اسناد و اجزای آن، دستورالعمل مشخصی تدوین کرده و برای قضاوت درباره وضعیت درسی دانش آموز معیاری در نظر بگیریم.بهترین کارپوشه از نظر محتوا و اجزا از طریق بررسی وضعیت دانش آموز توسط معلم و با مشارکت او شکل می گیرد. نمونه ای از اجزای کارپوشه در زیر آمده است:
تکالیف منزل (که توسط معلم مورد بررسی و نمره گذاری قرار می گیرد.)، آزمون های کوتاه درسی، پرسش های مستمر کلاسی، امتحانات هفتگی یا ماهیانه یا فصلی، پروژهه ای درسی (مقاله، روزنامه دیواری، طراحی سؤال، کنفرانس درسی و ...)، گزارش کار آزمایشگاه یا کارگاه، یادداشت برداری هنگام درس و .....
نمره گذاری کارپوشه:
نمره گذاری به صورت مشارکتی صورت می گیرد یعنی معلم و دانش آموز هر دو در نمره گذاری شرکت می کنند. نمره گذاری کارپوشه به شیوهه ای متفاوتی قابل انجام است. قاعده کلی برای طراحی یک روش ساده ارزیابی و نمره گذاری کارپوشه طی کردن مراحل زیر است:
1. طبقه بندی محتوای کارپوشه برای ارزیابی
2. شناسایی و تعیین اجزای قابل ارزیابی
3. ملاک های نمره گذاری
4. انتخاب یا طراحی شیوه نمره دهی
به عنوان مثال اگر اجزای یک کارپوشه عبارت باشد از: تکالیف منزل، نمرات پرسش های کلاسی در بازه زمانی دوهفته ای و پروژه تحقیق در بازه زمانی کل نیم سال، می توانیم بررسی ملاک های زیر و روش نمره دهی توصیفی جدول زیر را تهیه نماییم:
طبقه بندی |
محتوی کارپوشه |
ملاک ها |
نمره |
ملاحظات |
1 |
تکالیف درسی (منزل)
|
خلاقیت ها |
|
|
صحت مطالب |
|
|
||
سبک نوشتاری |
|
|
||
نظم و ترتیب |
|
|
||
2 |
پرسش های کلاسی |
بار اول |
|
|
بار دوم |
|
|
||
بار سوم |
|
|
||
3 |
پروژه تحقیق |
خلاقیت ها |
|
|
سبک نوشتاری |
|
|
||
نتایج تحقیق |
|
|
||
جمع ارزشیابی |
|
|
ساعتی پیش، «خالد بن احمد آلخلیفه»، وزیر امور خارجه سنگینوزن اما سبکمغز بحرینیها که در حدود 4 سال است دولتش به سرکوب مردم خود اشتغال دارد و تا سال 1350 یکی از استانهای ایران محسوب میشد، از قطع روابط دیپلماتیک منامه با تهران خبر داد. وی پس از آن این کار را کرد که یک شب قبل، همتای سعودی او نیز از قطع روابط با ایران خبر داده بود. هر دو کشور به هیاتهای دیپلماتیک ایران در ریاض و منامه 48 ساعت فرصت دادهاند تا خاک این کشورها را ترک کنند، هرچند که روابط ایران با عربستان و بحرین از سال 2011 به این سو، بهشدت متشنج بوده است و روابط دیپلماتیک اگر هم بوده، آرامشی در آن نبوده. وزن این کشورها نه از بعد تاریخی – تمدنی و نه از بعد فرهنگی – سیاسی - هویتی در سطح ایران نیست؛ تنها در بعد اقتصادی است که این کشورها با تکیه بر نفت تا حدودی برای خود جا بازکردهاند. دیپلماسی ایران پس از انقلاب، تجربیات زیادی از فراخوانده شدن سفرا از این کشور دارد، آن هم کشورهایی با مرزهای واقعی و مدعی نفوذ بینالمللی، نه کشورهای مجعول برآمده از تحولات نظام بینالمللی. پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال 1358، روابط ایالات متحده با ایران قطع شد. پس از اعلام حکم ارتداد سلمان رشدی از سوی امام راحل (ره) و همچنین پس از صدور حکم دادگاه میکونوس در سال 1376، هر دو بار کشورهای اروپایی سفرای خود را از ایران فراخواندند. در قیاس با آن سوابق و تجربیات، فراخواندن سفرای کشورهای عربی از ایران که ممکن است تنها به عربستان سعودی و بحرین هم محدود نشوند، شبیه به یک شوخی است. هرچند اقدام گروهی در ورود به سفارت عربستان سعودی در تهران قابل تایید نیست، اما کوتهفکرانه خواهد بود اگر این شیطنتهای ارتجاع عربی را تنها ناشی از اقدامی بدانیم که دولت و قوه قضائیه ایران خود پیش از همه با آن برخورد کردند. مساله نگاه فرقهای و تمایل به راهاندازی تقابل فرقهگرایانه با ایران است که سعودیها از ابتدای انقلاب اسلامی به آن تمایل داشتند و اکنون بهترین فضا را برای آن یافتهاند. تجربه دولت اصلاحات در ایران در تلاش برای تنشزدایی با سعودیها و شکست آن نشان داد که عربستان سعودی و همسلکانش در خاورمیانه هیچ تمایلی به تنشزدایی با ایران ندارند چون دیدگاه آنان مبتنی بر افتراق بین شیعه و سنی است. حملات پنجساله به متحدین ایران در خاورمیانه هم درست در راستای همین فرقهگرایی است. بدون هیچ تعارفی، گروهی از کشورهای منطقه بهسرکردگی رژیم سعودی به دنبال ایجاد جنگ شیعه و سنی در خاورمیانه هستند و گروههای تروریستی متصل به آنها نیز صراحتا سخن از جهاد علیه شیعیان بر زبان میآورند، آن هم با القابی نظیر «رافضی و صفوی». نوع دیپلماسی و ادبیات بهکار گرفته شده در برابر این کشورها هم در دولتهای سابق و هم در دولت فعلی دیپلماسی همراه با نرمش بوده است که ظاهرا به طغیان بیشتر طرف سعودی منجر شده است. در همین دولت فعلی، سخنان هتاکانه مکرر وزیر خارجه جدید عربستان که سیاستهایش کاملا در راستای مواضع باند محمد بن سلمان در ریاض است هرگز با پاسخ درخوری مواجه نشد و اکنون نتیجه آن بهوضوح قابل مشاهده است. دولت فعلی در سودای همان تنشزدایی دوران اصلاحلات بهنظر میرسد که حتی اگر آن زمان سیاست عاقلانهای بود اما در حال حاضر با بالا گرفتن نگاهها و تنشهای فرقهای اصلا نمیتواند کاربرد داشته باشد. این روند شاید با برخی دیگر از کشورهای عربی هم ادامه یابد اما پیش از هرچیز باید به این نکته اشاره کرد که این سفیر خارج کردنها و سفیر اخراج کردنها، در مجموع نمیتواند ایران را تحت تاثیر چندانی قرار دهد. سفرای اروپایی هم نتوانستند با خروج خود از ایران به صلابت ایران در منطقه خللی وارد کنند. بهخاطر دارم که سال 1376 و پس از خروج سفرای اروپایی از ایران، هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور وقت ایران این سفرا را به پرندگانی تشبیه کرد که روی درختی تنومند نشسته بودند و برخاستن آنها تکانی به درخت نخواهد داد. اگر آن سفرا پرنده بودند، سفرای شبهجزیره و امثال آنها، حشره هم محسوب نمیشوند. منطقه شلوغ شده است، از سوریه تا عراق و لبنان و یمن. در چنین شرایطی، قورباغههای منطقهای هفتتیرکش شدهاند. نباید از این سر و صداها هراسی به دل راه داد که شان تمدن تاریخی ایران، فراتر از چند کشور عربی برآمده از جنگهای جهانی است. یادمان نرود که تمام این کشورها و بررگتر از اینها 8 سال با ایران جنگیدند و به جایی نرسیدند.